امروز بدون اینکه به کسی بگم دفترچه م رو برداشتم رفتم دکتر.

بگذریم از اینکه مامان و داداش وقتی فهمیدن با دهن روزه سه تا امپول زدم چه قشقرقی به پا کردن.

امپول مسکن، امپول شل کننده عضلات، امپول ویتامین.

برگشتنی واسه خودم آش خریدم که التیامی باشه بر گردن شکسته م!

"به یه اتفاق خوب نیازمندیم برای رخ دادن"


+قضیه ی این نجفی واقعا بهمم ریخته :(


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها