درسته که دم به دم بر همه دم داره برام اتفاقات فاجعه می افته، و حتی در موردش با هیچکی نمیتونم صحبت کنم، اما

سعی میکنم کارایی کنم که خوشحالم کنه

امروز مثلا

شروع کردم به رزومه نوشتن.

هرچند فقط تا اسم و فامیل خودم و اسم دانشگاه پیش رفتم

اما چون چیزیه که خوشحالم میکنه، یه تیکه دیگه ش رو گذاشتم فردا بنویسم. مثلا رشته ی تحصیلی رو :)) بعد مثلا پسین فردا، لابد عنوان پایان نامه رو :))

بعد به این فکر کردم که احتمالا پسین فرداتر که میرسم به قسمت رزومه ی کاری، خیلی احتمالا خوشحال تر بشم:)) [واقعا خوشحالم که رزومه کاری هام چقدر مرتبط با رشته مه!]

می خوام بگم همچین فرد خوش ذوق و خوش بنیه ای (شما بخونید پوست کلفت) هستم که اینطوری سعی میکنم خودمو خوشحال کنم!



دیگه یه مساله که باعث فان شد، اینکه امروز تو گروه یکی یه سوال گذاشته بود، کلی آه و ناله و گریه زاری، که جوابمو بدین تو رو خدا.

حالا من با چشای پف کرده از گریه، سوالو دیدم خنده م گرفت :)

مساحت یه مثلث رو میخواست رو محور مختصات. که احتمالا دیپلم ردی هم باشی باید بتونی جواب بدی. بعد بخوای واسه همچین امتحان سنگینی اقدام کنی

یه ذره بالا پایینش کردم که نکنه نکته ی خاصی داره نمیبینم. بعد گفتم خب میشه یک دوم ارتفاع در قاعده :) یعنی حتی نیاز نبود فاصله ی دو نقطه رو بگیری یا فیثاغورث بری یا همچین چیزی.

حالا نمی دونمشاید بنده خدا رشته ش مثلا انسانی یا همچین چیزی بوده، محور مختصات رو که دیده ترسیده. نمی دونم.


بهرحال خوشحالم همچین رقیب هایی دارم :)


+میشه برام دعا کنین؟



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها