بهرحال امر اجتناب ناپذیر تو خونه ی ما اضافه وزنه!

به طرز عجیبی هممون ژنش رو داریم و خب سفره ی خوشمزه ی مامان و اینکه همیشه نگرانه ما گشنه نمونیم و کم نخوریم و اینکه حالا دو قاشقه دیگه، حالا این یه تیکه رو هم بخور دیگه، که حالا اینم بنداز دهنت ضعف نکنی؛ ما رو به اینجا رسونده که روز به روز داره به عرضمون و همینطور قطر شکممون اضافه میشه.

خلاصه بنده ای که خودمو به 58 کیلو رسونده بودم و بعد دیگه رو 60 ثابت بودم؛ الان جرئت نمی کنم برم رو ترازو و خودمو علی الحساب 66 در نظر گرفتم :)))

تمام دیروز و امروز رو همینطور که تو تمام جشن تولدها شرکت جستم و دولپی کیک خامه ای خوردم، لحظه ای این فکر که مجددا ممکنه کمر شلوارام برام تنگ شه راحتم نذاشت(که البته تنگ که شده؛ تنگ تر نشه!). 

هرچند مجموعا آدم ولخرجی نیستم و تمام اصرارم رو برای بهینه تمام کردن همه ی چیزها دارم، اما امشب سری به دست و روی اپ کالری شمارم کشیدم و خاک هاشو تدم. آپدیتش کردم و خب چون از آپدیتش راضی بودم، 27 هزار تومن اشتراک خریدم، تا بلکه غیرتی بشم و از فردا طبق کالری شماری پیش برم. بیوتیفول اُر نات؟

فعلا هدف رو گذاشتم توی دوهفته، که دو کیلو لاغر شم. بعله همون ماجراهای همیشگی کم کردن وزن من دوباره شروع شد!

در همین راستا و در جهت فرار از اصرارهای مامان و غذاهای سفره، دوباره باید مثل قبل شروع کنم به تهیه کردن غذای خودم!

رفتم پوشه ی food رو توی گالری م نگاه کردم بلکه انرژی بگیرم. تو این پوشه عکس هام از بشقاب های غذام وقتی که تو پیج غذام فعالیت میکردم رو سیو می کردم!

سلام سالاد! سلام املت! سلام تخم مرغ و پنیر laugh

اینم چند تا عکس از زمانی که برای رژیمم بیشتر ارزش قائل بودم و حتی براش عکاسی هم میکردمbroken heart

یک

دو

سه

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها